به گزارش همشهری آنلاین به نقل از تسنیم، فیلم بنبست ساخته «وینکو میدرندورفر» یکی از فیلمهایی بود که انسانیت در آن اهمیت داشت و پیامی قابل فهم و انتقال برای تمام مردم جهان و ادیان و سلایق دارد، فیلمی که نقطه مشترکی بهنام همدلی و احساسات پاک انسانی در آن روشن است و به ما میگوید که زندگی خریدنی نیست!
این کارگردان و البته دیگر فیلمسازان خارجی جشنواره جهانی فیلم فجر بهعلت همهگیری کرونا در جشنواره جهانی فیلم فجر حاضر نبودند اما وی بهمحض دریافت سؤالاتی که برایش ارسال کردیم، به پرسشهای ما بهصورت کامل پاسخ داد، رفتاری حرفهای و منطقی که از یک کارگردان چهره مورد انتظار است.
بنبست درباره دو خانواده در اسلوونی است که هر دو فرزندانی دارند که در تونل مرگ گرفتارند؛ یکی در کما است و دیگری بهعلت قلب ضعیفی که دارد امیدی به حیاتش نیست، حال، والدین پولدار دختری که قلبش رمقی ندارد بهسراغ خانواده پسر آمدهاند تا از آنان با وعده و پول بخواهند که قلب فرزندشان را به آنها بفروشند.
گره فیلم اما آنقدر سخت نیست و بهنظر میرسد که میتوان آن را پیشبینی کرد، این موضوعی بود که برخی از رسانههای سینمایی به آن واکنش نشان دادند.
- پاسخ شما به کسانی که میگویند "پایان فیلم بنبست قابل پیشبینی است"، چیست؟
من مطمئن نیستم که پایان فیلم قابل پیشبینی است، داستان پیچ و خمهای زیادی دارد و بهطور کامل واضح نیست که والدین پسر تصمیم بگیرند که قلب فرزندشان را به زوج دیگر اهدا کنند یا خیر، گذشته از همه اینها، امید آنان برای نجات فرزندشان هرگز پایان نمییابد. اگرچه هردوی این والدین از پیشزمینه اجتماعی متفاوتی میآیند و حتی فرهنگهای متفاوتی دارند؛ در لحظات آخر فیلم هردوی آنان والدینی هستند که امید دارند فرزندانشان زنده بمانند. هر دو زوج، با وجود تفاوتهایشان دردهایشان را با یکدیگر به اشتراک میگذارند.
البته زمانی که ما دردی را تجربه میکنیم، چقدر مایلیم که درد یکدیگر را نیز حس کنیم، تفاوت وجود دارد. یکدلی همان ریسمان مشترکی است که میتواند تمدن ما را حفظ کند. احترام برای یکدیگر، نسبت به درد حساس بودن و جدال برای انسانیت... اینها چیزهایی است که ما در فیلم به آن علاقه داشتیم.
برخی از مردم فکر میکنند که همه چیز را میتوان خرید؛ حتی قلب را و مردمی هم هستند که هیچ چیز ندارند بهجز احساسی برای یکدیگر. میرا و امیر تا آخر نمیدانند که چه تصمیمی میگیرند، تا زمانی که شاهد احیای مجدد دختر جوان میشوند و درد پدرومادر او را احساس میکنند. زمانی که به این حقیقت پی میبرند که زندگی باید ادامه پیدا کند... آنها در نهایت تصمیم به اهدای قلب پسرشان میگیرند؛ باوجود درد بیپایان خود آنها تصمیم درست را میگیرند.
- انگیزه شما از ساخت فیلمی با این مضمون نمایش کمکهای انسانی برای زنده نگهداشتن امید در روزهای تاریک تاریخ بوده است، چطور یک خانواده مسلمان را در یک طرف این درام انتخاب کردید؟
خانوادههای مسلمان زیادی در اسلونی وجود دارد. در یوگوسلاوی قدیم فرهنگ اسلام و روش زندگی آنان یک شیوه رایج و متداول بود. من دوستان و همدانشگاهیهای مسلمان زیادی دارم و هیچ تفاوتی میان ما نیست و اگر هم تفاوتی باشد به زندگی مشترک ما اثری نمیگذارد و ما را کنار یکدیگر جمع میکند و ما را توانمندتر میکند، قرار است که اینگونه باشیم.
خانوادههای مسلمان بوسنی رنجهای زیادی را در دهههای گذشته تحمل کردند. آنها بسیار سخت تحت تأثیر جنگهای بالکان قرار گرفتند. جراحتهای جبرانناپذیر و جنایتهای وحشتناکی علیه آنان رخ داد اما این علتی که من خانواده مسلمان را در فیلمم انتخاب کرده باشم نیست.
همه آنچه برای من مهم بود فاصله اجتماعی و تفاوت میان پدر و مادرها بود. زن و شوهر مسلمان باورهای افراطی ندارند بلکه آنان بهطور کامل مردمی عادی هستند که با عقاید و ارزشهای خودشان زندگی میکنند. در طرف دیگر زوج ثروتمندی وجود دارند که جهان را مانند بازار سرمایهسالاری میبینند. ارزشهای اخلاقی آنان ارزشهای سرمایهداری است، این چیزی بود که برای من مهم بود. من به ترمیم ارزشهای اخلاقی و رفتار انسانی همدلانه اعتقاد دارم.
این همان چیزی است که قرار است تمدن ما را نجات دهد نه تمدن کاتولیک و نه تمدن اسلامی، بلکه آنچه اهمیت دارد احترام گزاردن به ارزشهای اخلاقی است که که قرار است تمدن ما را نجات دهد. هیچ کسی بین آنها که ادعای تمدن کاتولیک دارند توان ازجانگذشتگی برای دیگری را ندارد بلکه کسی که از ارزش زندگی آگاه باشد این توان را دارد و ما نیز همگی باید آن را حفظ کنیم.
این همان چیزی است که امیر و میرا برای آن در فیلم ما ایستادگی میکنند. من مطمئن هستم که دوستی قوی بین این دو زوج ایجاد خواهد شد بهطوری که یک قلب مشترک آنان را با هم مرتبط خواهد کرد، من دوست دارم در چنین دنیایی زندگی کنم، این تنها دنیایی است که ارزش زندگی کردن دارد.
نظر شما